سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلامی با تو

ارسال‌کننده : گل دختر در : 85/7/9 2:29 عصر

26 بهمن 1384

دهه محرم و عزاداری های هر شبه هم تمام شد ، هر کس به سراغ کسب و کار خودش رفته ، اما کاروان اسرا هنوز در راه شام است .  

هنوز مقطع مهمی از نهضت عاشورا که همان ابلاغ پیام شهادت امام حسین (ع) و یاران وفادارش می باشد باقی است .

دیگر مجلس عزاداری نیست تا خطبه های کوبنده زینب ( س) را در مجلس یزید به گوش ما برساند .

اما وبلاگ که هست!

انشاالله در پست های بعدی و در چهار یا پنج قسمت گوشه هایی از سخنان حضرت زینب (س) و نقش ایشان را در وقایع بعد از عاشورا مختصرا عرض میکنم . البته ما کوچکتر از عرض و مرضیم ! فقط حاصل جستجو ها و تحقیقات مختصری است که داشتم و بیشترین استفاده را نیز خودم بردم . اما شمای گرامی هم می توانید با صرف اندک وقتی پیام زینب ( س) را بخوانید . 

 

در زیر قسمتی از متن ادبی یکی ! را در مورد حضرت زینب (س) به عنوان مقدمه می نویسم تا بعد.

یکی یعنی یکی ها ، نه من!

 

زینب جان

آیا تو در همان جایی زینت پدر نام گرفتی

که من به جرم زن بودن زنده به گور می شدم!؟

به راستی تو در میان شب های بی پایان من

در کجای تاریخ ایستاده ای؟

چرا تا بحال تو را ندیده بودم!؟

نسیم طلوع که چهره تکیده ام را می نوازد ،

به یکباره پر می شوم از شوق رهایی

از شور پرواز

و تو

همان جا ایستاده ای

در همان بالا

و بر ما می تابی

از ورای زمان ها و مکان ها

تا بتوانیم خودمان را با تو تعریف کنیم

و هویت مسلوب قرن های گم گشتگی را

در وجود تو بیابیم

می خواهیم با همه عطش قرن های متمادی

تمام حجم نگاهم را

یکجا به خورشید قامتت بدوزم

چشم های خسته و مشتاق و منتظرم را می میخوانی

و به لطافت غروب پایین می آیی

و در آغوشم می کشی

تا دوباره با هم

به آسمان ها

پرواز کنیم ...

 




کلمات کلیدی :

الکسا